نقد فلسفه تحلیلی در تعلیم و تربیت (قسمت اول)
تاریخ پر است از مواردی که نشان می دهد چگونه کاربرد نادرست واژهها و فهم نادرست مفاهیم به نزاعهای داخلی، اختلافات دینی، و حتی جنگهای تمام عیار منجر شده است.
یکی از نقشهای فلسفه، رشد دادن نگرش نقادانه نسبت به زبان و مفاهیم است، و این چیزی است که مطمئنا تحلیلگران ترویج کرده اند. آنها به جای پذیرش پاسخ های آماده، قالبها، و شعارها به عنوان راه حل های معضلات تربیتی و اجتماعی، از رویکردی که بر بررسی تمام عقاید و مسائل در همه گامهای طول راه تأکید می کند، حمایت می کنند. تحلیلگران در مورد رویکرد کل گرای فلسفیدن» که طالب ترکیب و راه حلهای ساده برای مسائل بسیار پیچیده است، محتاط هستند. آنها نسبت به نگرش آرمانی به مسائل که در آن ممکن است غایات از پیش تعیین شده یا احساسی تفکر ما را منحرف کند، تردید دارند. همچنین از عوامل احساسی که ممکن است بر تفکر روشن و بی طرف سایه افکند، بیمناکند. این نکته به معنای آن نیست که تحلیلگران مردمانی سرد و بی احساسند، بلکه به این لحاظ است که آنها به خوبی از خطر اندیشه احساساتی و مبهم آگاهند.
منتقدان فلسفه تحلیلی تعلیم و تربیت خاطر نشان کرده اند که هر چند تحلیل مربیان را در وضوح بخشی و شناساندن بهتر بعضی از مسائل تربیتی کمک کرده، اما این دیدگاه برای پاسخگویی به نیازهای فرهنگ متغیر و پیچیده ما ممکن است دیدگاهی بسیار محدود باشد. احتراز فلاسفه تربیت از رهنمود دادن، آنها را نسبت به بیان عبارات پرزرق و برق محتاط کرده، اما در عین حال برخی از منتقدان این حقیقت را خاطر نشان کرده اند که هر چند فیلسوفان از صدور دستور العمل دست کشیده اند، بسیاری دیگر از افراد مانند روان شناسان و جامعه شناسان به دادن رهنمودهای کلی ادامه می دهند. به نظر می رسد شواهد کمی وجود دارد بر این که منابع اخیر برای رهنمودهای تربیتی معاصر، بهتر از منابع فلسفی باشد. در واقع، بعضی میگویند که اینها بدتر است.
یکی از چیزهایی که منتقدین تحلیل فلسفی را می آزارد، این است که فهم آنچه تحلیلگران واقعا در ارتباط با تعلیم و تربیت می خواهند، دشوار است. در مقام انصاف نسبت به تحلیلگران فلسفی، باید تأکید کرد که آنها به ارائه هر گونه شعار رهنمود گونه برای عمل تربیتی به ندرت ادعا یا تظاهر کرده اند. با این حال، هر چند تحلیلگران ادعا می کنند که تنها آرزوی آنها وضوح بخشیدن به زبان است، برای بسیاری از منتقدان فوق العاده مشکل است که مطمئن شوند تحلیلگران واقعا به توضیح خوبی دست یافته اند. درست است که آنها از ابهامات و بدفهمیها در تعلیم و تربیت پرده برداشته اند، اما از آن جا به کجا باید رفت؟ ویتگنشتاین می خواست مگس را از بطری بیرون کند»، اما مگس پس از آزاد شدن به کجا برود؟ به فرض که ما یک زبان دقیق کاملا واضح در مورد تعلیم و تربیت داشته باشیم. رویکرد تحلیلی و توصیفی محض ممکن است بتواند آنچه را که می خواهیم در تعلیم و تربیت انجام دهیم به تمام معنی روشن کند، اما اگر از ابتدا در حال انجام کارهای اشتباه بوده باشیم، صرف وضوح بخشیدن به زبان لزوما خطا بودن آن کارها را تصحیح نمی کند. اعتقاد به این که وضوح بخشیدن به زبان به خودی خود، عمل غیر انسانی و نادرست تربیتی را آشکار خواهد کرد، ظاهرا بیان عقیده ای اسرار آمیز در مورد قدرت زبان، به بهای فدا کردن عمل است. اما از این نکته نباید برداشت نادرست شود، زیرا باید عقاید و عبارات خود را واضح گردانیم اما از واضح کردن، رهنمود و توصیه برای حل مسائل زندگی به دست نمی آید. در واقع، واضح کردن باید ما را در رسیدن به پیشنهادهایی مدون و منظم، که لزوما از علم گرفته نشده باشد، یاری کند.
شاید مقداری از رنجش منتقدان به این سبب باشد که بعضی از تحلیلگران فلسفی گفته اند فلسفه حقیقى فقط می تواند تحلیلی باشد، یا این که تحلیل الزاما به مرگ فلسفه سنتی منجر می شود. پس بینش های ما از کجا می آید؟ مطمئنأ فلسفه تنها منبع تاریخی برای نوسازی اجتماعی نیست، و روشن است که بسیاری از توصیه های فلسفی و طرحهای آرمانی، مزخرف، غیر ممکن و حتی غیر انسانی است.
ادامه دارد..
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 477-475، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}